جدول جو
جدول جو

معنی شرف الملک - جستجوی لغت در جدول جو

شرف الملک
(شَ رَ فُلْ مُ)
فخرالدین علی جندی. وزیر سلطان جلال الدین خوارزمشاه که پس از بازگشت از بلاد هند منصب وزارت را بدو داد. وی از علم و کمال چندان بهره ای نداشت ولی در تمشیت امور وزارت ماهر بود. او درآخر عمر به رنجاندن درباریان پرداخت و به سعایت آنان و به امر سلطان محبوس و مقتول گردید. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 664). رجوع به فهرست تاریخ مغول شود
کاتب. مکنی، به ابوسعد، کاتب سلطان ملکشاه سلجوقی که همزمان با عزل خواجه نظام الملک وی را نیز معزول و مجدالملک ابوالفضل قمی را بجای وی منصوب کرد. (از حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 494). رجوع به مادۀ ابوسعد محمد منصور شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شَ رَ فُلْ مُ)
ابن شاه کیخسروبن تاج الدوله. از ملوک باوند که مدت شش سال سلطنت کرد و به سال 734 هجری قمری درگذشت. (از حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 336)
لغت نامه دهخدا
شرف الملک کاتب. او به روزگار ملکشاه بن الب ارسلان و دورۀ صدارت خواجه نظام الملک منصب کتابت داشت و آنگاه که ملکشاه خواجه را از وزارت معزول ساخت شرف الملک ابوسعید را نیز با جمعی دیگر از بزرگان ملک از خدمت منفصل داشت و شغل شرف الملک بمجدالملک ابوالفضل قمی محوّل کرد
لغت نامه دهخدا
محمد بن منصور شرف الملک خوارزمی. مستوفی دیوان الب ارسلان و ملکشاه سلجوقی. قبۀ قبر امام اعظم ابی حنیفه او کرد و مدرسه جنب آن قبه هم او ساخت و شریف ابوجعفر مسعود معروف به بیاض شاعر او را به برآوردن این بنا مدح گفت و آن قبه و هم مدرسه با موقوفات آن هنوز بر جای است و امروز نزدیک سیصد طلبه موظفاً بدین مدرسه از آن اوقاف تحصیل علوم دینی کنند. و خوارزمی را مدرسه دیگر است به مرو فقهای حنفیّه را و بجاهای دیگر نیز کاروانسراها و خانات و دیگر بناهای خیر دارد. او مردی کثیرالخیر بود و در پایان عمر ترک خدمت گفت و ملتزم خانه گشت لکن باز در امور دولت با او مشاوره میرفت و او به سال 464 هجری قمری به اصفهان درگذشت
لغت نامه دهخدا